دندان زده. زده شده به دندان، کنایه از طمعکرده شده است. (آنندراج). مطلوب و آرزوشده. (ناظم الاطباء) : دندان زد هزار نگاه گرسنه بود لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود. نظیری (از آنندراج)
دندان زده. زده شده به دندان، کنایه از طمعکرده شده است. (آنندراج). مطلوب و آرزوشده. (ناظم الاطباء) : دندان زد هزار نگاه گرسنه بود لعل لبش که باده به آن رنگ و بو نبود. نظیری (از آنندراج)
حالت و صفت دندان گرد. گران گازی. گران فروشی. (یادداشت مؤلف). رجوع به گران فروشی و دندان گرد شود، کنایه از خست و دنائت. (لغت محلی شوشتر). - دندان گردی کردن، نیفزودن و نکاستن در شری و بیع. (یادداشت مؤلف)
حالت و صفت دندان گرد. گران گازی. گران فروشی. (یادداشت مؤلف). رجوع به گران فروشی و دندان گرد شود، کنایه از خست و دنائت. (لغت محلی شوشتر). - دندان گردی کردن، نیفزودن و نکاستن در شری و بیع. (یادداشت مؤلف)
کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). رو برتافتن. (آنندراج). - دندان بر چیزی کردن، کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است. (از آنندراج). ، کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). دریغ داشتن. (آنندراج) : از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند. سراج الدین سگزی (از انجمن آرا)
کنایه از اعراض کردن باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). رو برتافتن. (آنندراج). - دندان بر چیزی کردن، کنایه از طمع و توقع و خواهش آن داشتن است. (از آنندراج). ، کنایه از مضایقه نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج). دریغ داشتن. (آنندراج) : از لب و دندان وی گر بوسه ای سازم طمع لب چه بگشایم که با من او چه دندان می کند. سراج الدین سگزی (از انجمن آرا)
درد دندان. دردی که بر اثر فساد و شکستگی و جز آن عارض دندان شود. (یادداشت مؤلف). ناراحتی و دردی که در یکی از قسمتهای اندام دندان حاصل شود. درد دندان. وجع اسنان
درد دندان. دردی که بر اثر فساد و شکستگی و جز آن عارض دندان شود. (یادداشت مؤلف). ناراحتی و دردی که در یکی از قسمتهای اندام دندان حاصل شود. درد دندان. وجع اسنان
نقد و یا جنسی را گویند که چون جمعی از فقرا و مساکین را مهمانی و ضیافت کنند بعد از خوردن طعام بدیشان دهند، و این رسم در قدیم متعارف بوده است و آن را مزد دندان هم می گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقدی که به مدعو دادندی پس از طعام. (یادداشت مؤلف) : از پی آن تا دهی هر بار دندان مزدمان میهمانی دوست داری شاد باش ای میزبان. فرخی. علی دندان مزدی بسزا داد رسول را و به خانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد.... و دندان مزد بسزا داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528).... همگان را دندان مزد داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). مرد خندان لب نباشی مرد سندان دل مباش مرد دندان مزد نبوی درد دندان کن مباش. سنایی. به دندان مزداز او خواهم قمیصی اگر اطلس دهد یا خاره یا خز. سوزنی (از آنندراج). خون دل خوردی و من لب را همی خایم که او جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت. مجیر بیلقانی. از بن دندان به دندان مزد تو جان دهم جای دگر مهمان مشو. خاقانی. من این تحفه طرازیدم به دندان مزدشان آری عروس آخر چو هدیه دید دانم پرده بگشاید. خاقانی. مصطفی استاده خوانسالار و رضوان تشت دار هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده. خاقانی. نیزۀ چون مارش از بر چرخ شاید نیش او ماهی گردون به دندان مزد دندان آورد. خاقانی. چو بر دندان ما کردی حلالش چه دندان مزد شد با زلف و خالش. نظامی
نقد و یا جنسی را گویند که چون جمعی از فقرا و مساکین را مهمانی و ضیافت کنند بعد از خوردن طعام بدیشان دهند، و این رسم در قدیم متعارف بوده است و آن را مزد دندان هم می گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقدی که به مدعو دادندی پس از طعام. (یادداشت مؤلف) : از پی آن تا دهی هر بار دندان مزدمان میهمانی دوست داری شاد باش ای میزبان. فرخی. علی دندان مزدی بسزا داد رسول را و به خانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد.... و دندان مزد بسزا داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528).... همگان را دندان مزد داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). مرد خندان لب نباشی مرد سندان دل مباش مرد دندان مزد نَبْوی درد دندان کن مباش. سنایی. به دندان مزداز او خواهم قمیصی اگر اطلس دهد یا خاره یا خز. سوزنی (از آنندراج). خون دل خوردی و من لب را همی خایم که او جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت. مجیر بیلقانی. از بن دندان به دندان مزد تو جان دهم جای دگر مهمان مشو. خاقانی. من این تحفه طرازیدم به دندان مزدشان آری عروس آخر چو هدیه دید دانم پرده بگشاید. خاقانی. مصطفی استاده خوانسالار و رضوان تشت دار هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده. خاقانی. نیزۀ چون مارش از بر چرخ شاید نیش او ماهی گردون به دندان مزد دندان آورد. خاقانی. چو بر دندان ما کردی حلالش چه دندان مزد شد با زلف و خالش. نظامی